آوینا تولدش تقریبا همزمان با تولد مامانش و سالروز نامزدیمون بود و حالا چهل روزگیش همزمان با چهارشنبه سوری و شب تولد باباش! دیشب هم که کلی بهش خوش گذشت با کلی خاله عموهای مختلف و رقص دور آتش با بچه های گروه دوچرخه سواری توریستی مان. فعلا آوینا کوچکترین عضوگروه دوچرخه سواریه تا مهرماه که خوشگل کوچولوی بعدی.
ضمنا چون همه چی آرومه، مامانش هم خوشحاله، منم خوشحالم، خودش هم که اصلا خوشحال خوشحال به دنیا اومده!
ضمنا چون همه چی آرومه، مامانش هم خوشحاله، منم خوشحالم، خودش هم که اصلا خوشحال خوشحال به دنیا اومده!
فقط نمی دونم چرا با این تم ها و اینترفیس بلاگ اسپات حال نمی کنم. تا مشهور نشدیم و هاله ی نور دور سرمون ندیدیم شاید برش داریم ببریمش ورد پرس یا یه بلاگ سرور دیگه!
چهارشنبه 26 اسفند 1388
چهارشنبه 26 اسفند 1388
۲ نظر:
سلام با کلی تبریکات برای شما سه عاشق
او ل از همه تولد بابای آوینا مبارک.
بعدش هم چهار شنبه سوریتون گرم
آخریشم سال نو پیشاپیش مبارک
امید وارم همیشه براتون همه چی هر جا که هستید آروم باشه و در سال جدید خنده از رو لباتون نیوفته.
زیرنویس:همه هر سال را سال یک چیزی اعلام می کنند. ما چرا نکنیم راستش من از دخترم یک چیزی یاد گرفتم که با این همه سن و سال هنوز درک نکرده بودم و اون معجزه لبخند بی منت بود.
آوین به من یاد داد که بدون دلیل هم می شه لبخند زد و به همه می شه لبخند زد تو کوچه تو خیابون به کوچیک به بزرگ و . . .
پس امسال را سال لبخند برای خودم اعلام می کنم و یک لبخند مجازی برای شما کوچکترین عیدی من به تمام دوستان واقعی و مجازی ام می تونه باشه.[یک عدد لگوی لبخند]
یک تبریک مهم یادم رفت. . .
شراب شدن گل دختر...نوش جان
ارسال یک نظر