شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۸

شانه های من برای تو


ما از روز اول همه چیز رو تو زندگیمون جوری تنظیم کردیم که دو نفره باشه، با هم کار کنیم، با هم بخریم، با هم قسط بدیم، با هم کارای خونه رو انجام بدیم و هیچ من و تو ی تبعیض آمیزی وجود نداشته باشه. اما آخرش یه جا گیر کردیم. دقیقا فردای روز تولد آوینا دیدم چقدر خسته ای و فهمیدم چه کار سختی انجام دادی، اون جا بود که احساس کردم سبیل دارم ، کت شلوار تنمه و کلاه شاپو سرم،  پس تو خیال خودم پشت گیوه هامو ور کشیدم و چشامو  چپ کردم و خودمو همچی همچی کردم و نعره زدم که بچه مال مادرشه نه پدر!!! (البته چون احساس لوطی بودن ام درونی بود و کسی نفهمید، نعره ام هم توی دلم بود و کسی نشنید).

از اون به بعد سعی کردم گوشه ای از کارای آوینا رو به عهده بگیرم که مساله حل بشه و حتی فکر می کردم ایده ی شیردوش برقی خیلی کمک می کنه ولی نشد چون بالاخره من مادر نیستم. ولی عوضش همون شونه های عریض و محکم رو دارم و مثل همیشه مال توئه. قول میدم.

شنبه 22 اسفند 88

۲ نظر:

نیلوفر گفت...

میدونم که میدونی . اگه از شونت غافل شدم تقصیر تو نیست . تقصیر منهه .ان قدر عاشق شدم . جنس این عشق ان قدر عمیق وعجیبه .که خودم و خودت رو انگار گم کردم . دیگه هیچ صدایی تو گوشم نیست به جز پستونک آوینا .حالا اوضاع بهتر شده . دارم کم کم پیدا می شم . داره یادم مب افته که دلم برای چی خیلی تنگ شده . کجال کار رو حم داره می لنگه .روحم مثل من نیست .ذ اون هول نمی کنه . جو گیر نمیشه . اون داره و از دست من حرص می خوره و در به در دنبال همزادش میگرده . دنبال روح اروم . مهربون تو

شقایق مامان سوژین گفت...

آخییییی چقدر لطیفففف خدا شما رو برای هم و آوینا رو برای شما و شما رو برای آوینا نگه داره.