بوی عیدی، بوی شیر!
سال 89 هم شروع شد، اولین عید "آوینا دار" ! سال تحویل رو تو جاده از بابلسر به سمت تهران بودیم (دقیقا تو جاده ی بابل به آمل) و بعد دیدار بابابزرگ مامان بزرگ های خودمون و آوینا. پدرسوخته نیومده چقدر عیدی جمع کرد و چقدر هم برکت به همه مون داد! شاید من و مامانش و مامان بزرگاشو بابابزرگش و . . . توی این پنج عید گذشته اینقدر خوشحال و شادان نبودیم.
شش عید پیش بود که پدر من خوشحال بود از بوسیدن عروسش و 15 روز بعدش بود که رفت.
حالا این آویناست که بوی پدربزرگشو میده (به علاوه ی بوی شیر) و عیدمون رو دوباره شاد کرده.
شش عید پیش بود که پدر من خوشحال بود از بوسیدن عروسش و 15 روز بعدش بود که رفت.
حالا این آویناست که بوی پدربزرگشو میده (به علاوه ی بوی شیر) و عیدمون رو دوباره شاد کرده.
این بود انشای من.
پنج شنبه 5 فروردین 89
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر