دکتر گفت تا ده ماهگی از جلوی چشمهایش دور نشو . دکتر گفت آوینا توی شیش ماهگی اهلی می شود و عاشق . حالا آوینا اهلی شده و عاشق . مدت طولانی زل می زند توی چشمهای من .دستهای کوچکش را بلند می کند و صورتم را نوازش می کند . یاد روباه قصه ی شازده کوچولو می افتم :" شازده کوچولو اگر اهلی ام کنی . این گندمزار طلایی را که می بینم یاد موهای تو می افتم ......"
به خودم می گویم : تو مسئول گلت هستی!
پی نوشت : تا ده ماهگی آوینا سر کاری که از من جدایش کند نمی روم
۴ نظر:
نیلوفر جون سلام . خوش به حالت که می تونی از گلت جدا نشی ...
راستی در مورد مهدکودکی که داری تاسیس می کنی بهم بیشتر خبر بده..
نیلوفر جون مرسی که جواب دادی ولی آخه خیابون دولت به من خیلی دوره . خونه من غرب تهرانه و محل کارم هم جردن .چی میشد نزدیک تر بودین آخه.....
سلام دوست گلم
چند سري اومدم نظر بدم هرسري يه errorي داد. با اجازت لينکت کردم.
خيلي خيلي قشنگ مينويسي. حيف که دير دير آپ ميکني.من که تند تند ميام به وبلاگت سرميزنم به اميد اينکه دوباره يه نوشته قشنگ از خودت يا همسرت ببينم.
آوينا گلي رو ببوس.
راستي عزيزم روزت هم مبارک
امروز روز خبرنگاره.
ارسال یک نظر