جمعه، دی ۰۲، ۱۳۹۰

بازگشت

آوینا جان، بابایی، داره کم کم دو سالت میشه.

این دو سال اخیر، دو سال سخت برای ما بود که تلخیا و سختیاش به شیرینی مفرط تو قابل تحمل می شد. همیشه از خدا سپاسگزار بودم که به دختر ناز و مامانی و مهربون مثل تو به ما داد که نه فقط با مزه ها و نمک ریختناش به من و مامانش روحیه بده، بلکه همه خونواده رو با هم شادان کنه.
ایشالا همیشه شادان بمونی.

در انتظار تغییرات بزرگیم.